غم نوشتی دیگر ...
از سپیددماوندکوه سربلند ایران
هر از گاه صخرهای فرومیریزد.
هر از گاه، دستی ناخوش، برگی میچیند
از تناور درختِ کوهسنگنوردیِ این سرزمینِ کهن
تا به سُخره گیرد ما را ایشان را و همه را
که درمینوردیم بیهیچ هراسی،
صخرهها را، کوهها را
نمیدانم که این سیطرهی مرگ که ناجوانمردانه بر کشور من خیمه زده، آیا دست از سر آن میهن زیبا برخواهد داشت یا نه؟ مدّتی هنرمندان را قلعوقمع میکند و گاهی به کوهنوردان سرفراز مشغول است.
بس است دیگر، دیگر تاب رفتن دوستان و به نظّاره نشستن و آه! وامصیبتا! نداریم. ”مرگ بر تو ای مرگ“ که دستانت تا مرفق به خون بسیاری آلودهاست. اگر عاقبتی باشد که هست، در جایگاه قضاوتِ عادلانه، چگونه پاسخ خواهی گفت زردی این باغ بیبرگی و چیدن سبزههای بالندگی و سرافرازی را در اوج غرور...
درگذشت اسماعیل متحیّرپسند، مرّبی و کوهسنگنورد عزیز را به جامعة کوهسنگنوردی ایرانزمین و تمامی دوستان و خانوادهی پریشانحالش، تسلیّت میگویم.
باقی بقای دیگر همنوردان.